قوله تعالى: و سارعوا خداوند بزرگوار، جلیل و جبار، کریم و غفار، کردگار نامدار، حکیم راستدان، علیم پاکدان، مهربان کاردان، جل جلاله و تقدست اسماءه، و توالت آلائه، و تعالت صفاته و نعماءه، و عظمت کبریاءه، بندگان را بخطاب کرامت با هزاران لطافت مینوازد، و کارشان میسازد، و راهشان بسوى خود مینماید و میخواند که: و سارعوا بشتابید بندگان من، و بکوشید رهیگان من، پیشى جویید دوستان من، که کار پیشوایان دارند و دست سابقان بردند. و السابقون السابقون أولئک الْمقربون، فی جنات النعیم بنده من! هر چه بند است از راه بردار، و با کس پیوند مدار، و نجا المخفون بکاردار، تا بسابقان در رسى، باشد که روزى سر ببالین أمن باز نهى، و از اندوه فرقت باز رهى. آرى! جلیل کارى است و عزیز حالى بسابقان در رسیدن، و در سبکباران پیوستن! و لکن بس طرفه کاریست گنجشک را با باز پریدن، و زمن را با سوار دویدن!
باطن تو کى کند با مرکب شاهان سفر
تا نگردد راى تو بر مرکب همت سوار؟
اى مسکین! همراهى سابقان جویى، و صحبت مردان خواهى، و چشمت بر نام و ننگ و راهت پر از فخر و عار.
پاى بر دنیا نه و بر دوز چشم از نام و ننگ
دست در عقبى زن و بربند راه فخر و عار
گر چو بو دردات باید تاجدارى روز حشر
باش چون منصور حلاج انتظار تاج دار
و سارعوا... الآیة روندگان و شتابندگان در راه دین مختلفاند. یکى بقدم رفت، یکى به ندم، یکى به همم عابد بقدم رفت، بمثوبت رسید عاصى به ندم رفت، برحمت رسید عارف به همم رفت، بقربت رسید.
و سارعوا إلى مغْفرة منْ ربکمْ الآیة اول فرمود که: و اتقوا النار از آتش بپرهیزید، یعنى: گناه مکنید تا شما را از آتش برهانم و بیامرزم. آن گه برین اقتصار مکنید که بطاعت طلب بهشت کنید، که نه هر که از آتش برست ببهشت رسید، و نه هر که ببهشت رسید، بفردوس اعلى رسید. مصطفى (ص) روز بدر یاران خویش را گفت: قوموا الى جنة عرضها السماوات و الأرض.
عمیر بن الحمام گفت: «بخ بخ». مصطفى (ص) گفت: آن چیست که ترا برین سخن داشت؟. گفت: یا رسول الله! امید آنکه از اهل فردوس باشم. رسول خدا (ص) گفت: تو از اهل آنى.
و خرما نهاده بود و میخوردند، گفت: یا رسول الله تا این خرماها بخوریم مرا زندگى خواهد بود، بس دراز کاریست! پس برخاست و رفت و در راه حق شهید گشت.
الذین ینْفقون فی السراء و الضراء گفتهاند: مردمان اندرین مقام بر سه گروهاند: یکى آنست که هیچ نفقت نکند نه در سراء و نه در ضراء، نه در فراخى نعمت، و نه در روز قحط و شدت. این را على الاطلاق لئیم گویند، دست در شاخ درخت بخل زده، آن درخت که اصل و بیخ آن در دوزخ است و شاخ آن در دنیا، بحکم آن خبر که انس بن مالک گفت: قال قال رسول الله (ص): «السماح شجرة فى الجنة، اغصانها فى الدنیا، من تعلق بغصن من اغصانها قادته الى الجنة. و البخل شجرة فى النار، اغصانها فى الدنیا، من تعلق بغصن من اغصانها قادته الى النار».
دیگر آنست که: در فراخى نعمت نفقه کند نه در تنگى و شدت. و معظم خلق خداىازین جهانیان و دنیاداران برین مقاماند که در کار دنیا وثیقت دست باز ندارند، و همواره از فقر بر بیم باشند. و الیه الاشارة بقوله تعالى: إنْ یسْئلْکموها فیحْفکمْ تبْخلوا و یخْرجْ أضْغانکمْ. سدیگر آنست که در هر دو حال نفقت کند: هم در یسر و هم در عسر. اما از دو حال بیرون نبود: یا مردى متهور باشد ناپاک، نداند که از کجا گیرد، و یک جا دهد، و از عاقبت نیندیشد. این در عداد اخوان الشیاطین بود.
و ذلک فى قوله تعالى: إن الْمبذرین کانوا إخْوان الشیاطین یا بس مردى باشد که بکفایت الله و بروزى گمارى وى واثق، سر این خبر بشناخته که مصطفى (ص) گفت: ان روح القدس نفث فى روعى أنه لن یموت عبد حتى یستکمل رزقه، فاتقوا الله و اجملوا فى الطلب، و لا یحملنکم استبطاء الرزق على أن تطلبوا شیئا من فضل الله بمعصیته، فانه لا ینال ما عند الله الا بطاعته. الا و ان لکل امرئ رزقا هو یأتیه لا محالة، فمن رضى به بورک له فیه فوسعه، و من لم یرض به لم یبارک له فیه و لم یسعه. ان الرزق لیطلب الرجل کما یطلبه اجله.
این چنین کس اعتماد بر خزینه خدا دارد، و دل با حق راست دارد، هر چه دارد خرج کند و هیچ باز نگیرد. از جاى خویش بشرط شریعت بدست آرد و بر جاى خویش بر وفق شریعت خرج کند. این است که رب العالمین انفاق وى میپسندد و وى را در آن میستاید و میگوید: الذین ینْفقون فی السراء و الضراء... الآیة.
آن گه در صفت ایشان بیفزود: و الْکاظمین الْغیْظ خشم خویش بر کس نرانند، از آنکه گناهها همه سوى خویش نهند، و خلق را مسخر و مسلط دانند، و نیز رنجها احتمال کنند لا بل که بصبر و حلم آن را استقبال کنند بر شاهد آنکه الله میداند و مىبیند.
و الْعافین عن الناس عفو را دو معنى است: یکى محو، کما قالت العرب: «عفت الریاح الآثار» اذا ازالتها. دیگر فضل، کما قال الله تعالى: خذ الْعفْو یعنى: ما فضل من اموالهم. اشارت میکند که: و الْعافین عن الناس ایشانند که گناه از مردمان در گذارند و محو کنند، پس بر آن اقتصار نکنند بلکه ایشان را بنوازند، و از فضل مال خویش ایشان را عطا دهند. این صفت محسنان است، و الله تعالى دوست ایشانست که میگوید: و الله یحب الْمحْسنین.
احسان در معاملت حق آنست که: ان تعبد الله کأنک تراه، و در معاملت خلق آنست که: اگر کسى با تو بد بود تو با وى نیک باشى. و آن کس که ترا نشاید، تو وى را بشائى و بذلک امر الله عز و جل: خذ الْعفْو اى خذ الفضل و المحاسن من الأخلاق، فاعف عمن ظلمک، وصل من قطعک و احسن الى من یسیء الیک.
و الذین إذا فعلوا فاحشة الآیة... لطیفه این آیت آنست که: الله به موسى (ع) وحى فرستاد که ظالمان را گوى تا ذکر من نکنند که آن گه من ایشان را بلعنت یاد کنم و ظالمان این امت را گفت: أوْ ظلموا أنْفسهمْ ذکروا الله.
اینان را در ذکر بستود، آن گه گفت: و منْ یغْفر الذنوب إلا الله؟ یعنى که: شما ذکر من فرو مگذارید که گناهان شما من خود آمرزم. فشتان ما بین امة و امة.
ذکروا الله یک قول آنست که: ذکروا العرض على الله عز و جل عند المعصیة و ان الله سائلهم عنه. آن گه که فرا سر گناه شوند، یاد آید ایشان را دیوان قیامت و عرض اکبر، و مسائلت حق، و با چشم آوردن کردار، و باز نمودن گفتار. آن گه رب العالمین با بنده گوید: أ تعرف ذنب کذا؟ أ تعرف ذنب کذا؟ فیقول: نعم یا رب! حتى قرره بذنوبه و رأى فى نفسه انه هلک. قال: سترتها علیک فى الدنیا و أنا اغفرها لک الیوم. لائق حال بنده آن است که زبان حالش بنعمت شکر گوید:
سر جمله بدانید که در عالم پاداش
آنها که درین راه بدادیم بدیدیم
ما را همه مقصود ببخشایش حق بود
المنة لله که بمقصود رسیدیم.